فردین م ( شنبه 87/8/25 :: ساعت 11:44 صبح)
آمد ، آمد امّا در نگاهش ، آمد امّا در نگاهش آن نوازش ها نبود
چشم خواب آلوده اش را ، مستی رویا نبود نقش عشق و آرزو ، نقش عشق و آرزو از چهره ی دل ، شسته بود لب ، همان لب بود ، لب ، همان لب بود ، امّا بوسه اش گرمی نداشت در دل بیزار خود ، در دل بیزار خود چز بیم رسوایی نداشت در نگاه سرد او ، در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود دیدم ، آن چشم درخشان را ، ولی در این صدف بر لبِ لرزان من ، فریادِ دل ، خاموش بود آگَه از دردِ دلم، زان عشقِ جان فرسا نبود |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||