فردین م ( دوشنبه 87/9/18 :: ساعت 10:46 صبح)
اخه چه جور دلت اومد تنهام بذاری و بری |
فردین م ( شنبه 87/8/25 :: ساعت 11:51 صبح)
اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است ( دکتر علی شریعتی ) |
فردین م ( شنبه 87/8/25 :: ساعت 11:48 صبح)
عشق یعنی با غم الفت داشتن سوختن با درد نسبت داشتن عشق دریک جمله یعنی انتظار انتظار روز رجـــعت داشتن عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی در جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشمان تر عشق یعنی سر به در آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی سوختن یا ساختــن ادامه مطلب... |
فردین م ( شنبه 87/8/25 :: ساعت 11:45 صبح)
وقتی دلتنگ شدی به یاد بیارکسی روکه خیلی دوست داره وقتی ناامید شدی به یاد بیارکسی روکه تنهاامیدش تویی وقتی پراز سکوت شدی به یاد بیارکسی روکه به صدات محتاجه وقتی دلت خواست ازغصه بشکنه به یاد بیارکسی روکه توی دلت یه کلبه ساخته |
فردین م ( شنبه 87/8/25 :: ساعت 11:44 صبح)
آمد ، آمد امّا در نگاهش ، آمد امّا در نگاهش آن نوازش ها نبود
چشم خواب آلوده اش را ، مستی رویا نبود نقش عشق و آرزو ، نقش عشق و آرزو از چهره ی دل ، شسته بود لب ، همان لب بود ، لب ، همان لب بود ، امّا بوسه اش گرمی نداشت در دل بیزار خود ، در دل بیزار خود چز بیم رسوایی نداشت در نگاه سرد او ، در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود دیدم ، آن چشم درخشان را ، ولی در این صدف بر لبِ لرزان من ، فریادِ دل ، خاموش بود آگَه از دردِ دلم، زان عشقِ جان فرسا نبود |
فردین م ( شنبه 87/8/25 :: ساعت 11:43 صبح)
دختر بچه گیج گیج بود از اینهمه تناقض و حیرون مونده بود که کدوم یکی از حرف بزرگترا رو قبول کنه |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||